در اولین شماره‌ی مجلّه‌ی‌ اندیشه اصلاح، با ادّعایی مواجه شدم که پذیرش آن سخت به‌‌نظر می‌رسید : " پلورالیسم دینی موجب دین‌گریزی مردم می‌شود". این مدّعا در قالب یک پایان‌نامه دانشجویی مطرح شده بود.

در وهله‌ی نخست، آن‌چه به نظر می‌رسد این است که گمان نمی‌کنم آماری در باب رابطه‌ی دین‌گریزی و پلورالیسم دینی وجود داشته باشد که بتوان چنین نتیجه‌ای را از آن استحصال نمود؛ پس آن‌چه باقی می‌ماند برّرسی‌ رابطه‌ی منطقی و علّی این دو پدیده است.

اگر تکثّر واقعی ادیان را عامل دین‌گریزی قلمداد نماییم، شواهد تجربی میلیون‌ها انسان که تعلّق خاطری به ادیان موجود دارند و آن را جزئی از هویّت خود می‌دانند، نافی این موضوع خواهد بود که البته به‌نظر می‌رسد مقصود پژوهشگر نیز نبوده است. ضمن این‌که پلورالیسم دینی موجِد این تکثّر در عالم واقع نبوده و نیست، بلکه یکی از راه‌های تفسیر پدیده‌ی تکثّر ادیان است. 

در سوی دیگر، این سؤال پیش می‌آید‌ که چگونه می‌توان از باور به پلورالیسم دینی، به دین‌گریزی رسید؟ پلورالیسم دینی، نگاهی است فلسفی که از بیرون دین درصدد تفسیر تکثّر واقعی و موجود ادیان است؛ در مقابل انحصارگرایی که تنها و تنها یک دین را حقیقت محض دانسته و پیروان بقیّه‌ی ادیان و نحله‌ها را راهی راه ضلالت و درنتیجه دوزخ، تصوّر می‌کند. در ‌حالی‌ که انحصار‌گرای دینی به یک صراط مستقیم باورمند است، پلورالیست دینی به صراط‌های مستقیم باور دارد و پیروان دیگر ادیان را نیز مهتدی به هدایت الهی تصوّر می‌کند. لذا باور به پلورالیسم دینی، راهی است برای تفسیر تکثّر موجود ادیان. حال چگونه می‌توان از اعتقاد به پلورالیسم دینی، به دین‌گریزی ره یافت و اعتقاد به پلورالیسم دینی را موجب دین‌گریزی مردم تلقّی کرد؟ این نکته را نیز باید مدّنظر قرار داد که از لحاظ کمّی، باورمندان به پلورالیسم دینی چه درصدی از جامعه‌ی دینی را تشکیل می‌دهند و مفهوم پلورالیسم دینی به چه میزان در میان افراد جامعه‌ی ما گسترش یافته است که بتوان آن را موجب و علّت دین‌گریزی قلمداد کرد و چه آماری در این رابطه وجود دارد؟

به‌راستی چگونه این آموزه‌ی فلسفی موجبات دین‌گریزی مردم و دینداران را فراهم نموده است؟! به نظر می‌رسد تنها در صورتی می‌توان چنین نتیجه‌ای گرفت که یک تفسیر خاصّ از دین را به‌عنوان تنها تفسیر ممکن از دین و تنها شکل دین‌ورزی پذیرفته باشیم و سپس فاصله‌گرفتن از آن تفسیر و تصویر را مساوی دین‌گریزی قلمداد نماییم؛ به‌عبارتی پذیرش تفسیری انحصارگرا از یک دین خاصّ، در زمینه‌ی صدق و نجات، می‌تواند پذیرش پلورالیسم دینی را به‌منزله‌ی دین‌گریزی قلمداد کند. 

اگر می‌گوییم در عالم واقع پلورالیسم دینی موجب دین‌گریزی گردیده است، باید در یک طرح تحقیقی و آماری، با کنترل دیگر عوامل دین‌گریزی، این امر را نشان دهیم و چنانچه از امکان چنین تأثیری‌ سخن می‌گوییم، باید دلایلی منطقی را ارائه نماییم که رابطه‌ی منطقی و علّیِ آن دو را نشان دهد. بلّه می‌توان گفت که پلورالیسم دینی می‌تواند منجر به تغییر نگاه افراد به ادیان و مسأله‌ی نجات شود؛ امّا چرا باید این امر را موجب دین‌گریزی دانست؟ چه عناصری در باور به پلورالیسم دینی منجر به رها کردن دین و دین‌گریزی خواهد شد؟! چنانچه سست شدن نگاه انحصارگرا، موجب از دست رفتن اعتقادات و باورهای پیشین فرد، در رابطه با نجات مؤمنان به ادیان مختلف گردد، این امر مساوی دین‌گریزی نیست؛ زیرا پلورالیسم دینی، تنها منظرگاه فرد را نسبت به نجات تغییر می‌دهد؛ مگر این‌که فرد پیش‌تر به دنبال راه فراری از تکالیف دینی بوده باشد و بخواهد پلورالیسم را محملی برای توجیه آن قرار دهد که در این‌صورت نیز، این امر رابطه‌ای منطقی بین پلورالیسم و دین‌گریزی ایجاد نمی‌کند؛ زیرا تغییر زاویه دید نسبت به امکان نجات‌یافتگی پیروان دیگر ادیان، مستلزم کنارنهادن دین و فرار از دین نیست.

نکته‌ی دیگری که نیازمند توجه است، خود موضوع دین‌گریزی است؛ باید پرسید که دین‌گریزی به چه معناست؟ آیا سستی در انجام تکالیف دینی، در عین باور به یک دین را باید به‌عنوان دین‌گریزی تلقّی نمود؟ یا اینکه مقصود از دین‌گریزی رها‌کردن دین و عدم باور به هیچ دینی است؟ پلورالیسم دینی مشوّق، علّت و موجد کدام نوع دین‌گریزی است؟ این باور که همه‌ی ادیان می‌توانند هادی و همه‌ی مؤمنان به این ادیان می‌توانند مهتدی به هدایت الهی باشند، به شرط این‌که به‌واقع به دنبال نجات باشند، موجد و مشوّق سستی در دین است یا رها کردن دین؟!

پلورالیسم دینی (در تفسیر نواندیشان دینی ما از آن و ناظر به پلورالیسم نجات و نه پلورالیسم صدق)، عنوان می‌دارد که رحمت واسعه‌ی الهی، مانع از آن است که گروه‌های عظیمی از دینداران باورمند و عامل به ادیان متفاوت را راهیان دوزخ قلمداد نماییم. انحصارگرایان تنها خود را حقیقت مطلق و مشمول رحمت الهی و برخوردار از نعمت‌های جاودانه‌ی الهی می‌دانند و پیروان دیگر ادیان را خطاکار و مشمول قهر و غضب الهی و شایسته‌ی عذاب وی تلقی می‌کنند و گاهی پاره‌ای از آنان نیز به خود اجازه می‌دهند تا بخشی از این عذاب را در همین دنیا به پیروان دیگر ادیان و نحله‌ها بچشانند. آنان دایره‌ی رحمت الهی را تنها منحصر به خود و هم‌فکرانشان قلمداد می‌کنند؛ امّا در‌مقابل، پلورالیسم دینی، دایره‌ی رحمت الهی را وسعت می‌بخشد و آن را شامل همه‌ی بندگان الهی که راه یکی از ادیان را می‌پویند، می‌داند.

شاید تصوّری که در ذهن برخی، موجب چنان تصویری از پلورالیسم دینی به‌عنوان عامل دین‌گریزی می گردد، تصویری مبهم و بی‌ضابطه از پلورالیسم دینی است؛ یعنی این‌که هر کس، هر کاری مایل بود، انجام دهد و هر گونه مایل بود، زندگی کند و در عین حال نجات‌یافته تلقّی‌ شود! مسلّم است که چنین دیدگاهی هیچ نسبتی با پلورالیسم دینی ندارد. پلورالیسم دینی در صدد توجیه خطای خاطیان و سستی کاهلان و جنایت جانیان نیست؛ همچنان‌که موجد و مروّج بی‌اخلاقی و بی‌دینی نیست. این تصویر و تصوّر بی‌ضابطه و هرج و مرج‌ طلبانه، خطایی است بزرگ در رابطه با پلورالیسم دینی.

جوانه‌های پلورالیسم دینی، از جایی سر بر می‌آورد که فیلسوف و اندیشمند دینی، با تکثّری در عالم ادیان مواجه می‌شود که به‌راحتی نمی‌تواند با نسبت‌دادن خطا یا فریبکاری به آن‌ها، دست به تفسیر این تکثّر دهد و صرفاً آن را به چند خطای معرفتی فروکاهد و همچنین جایی که دلایل طرفین را هم‌وزن می‌یابد و دیگر ترازوهای ما را قادر به تمایز میان حقایق متفاوت مورد ادّعای ادیان مختلف نمی‌داند و نمی‌تواند به‌راحتی بر حقّانیت یکی و بطلان بقیّه حکم کند. متفکّر با تکثّری در عالم واقع مواجه می‌شود که در آن داعیه‌های مختلف نسبت به بهره‌مندی از حقیقت وجود داشته و مؤمنان به ادیان مختلف، ضمن پایبندی به آداب و تکالیف و باورهای دین خویش، در جستجوی هدایت برمی‌آیند و تجارب دینی مختلفی را از سر می‌گذرانند.

اکنون ما با مسلمان، مسیحی و هر مؤمن به ادیان دیگر، مواجهیم که راه دین خویش می‌پویند و تجاربی باطنی از سر می‌گذرانند، و در این مسیر هر یک، دین خویش را راهنما و رهبر می‌یابد و تجارب هر یک رنگ و بوی زمینه‌ای را می‌گیرد که در آن پرورده شده‌اند. حال پرسشی که پدید می‌آید، این است که حقیقت نزد کدام گروه است و آیا تجارب بقیّه رنگی از حقیقت ندارند؟ انحصارگرا به‌راحتی می‌تواند حکم به در‌اختیار‌داشتن حقیقت و بطلان دیگران نماید و تجارب خویش را اصیل قلمداد نموده و تجارب دیگران را دروغین بداند؛ اما پلورالیست همه را مشمول رحمت الهی و ماجور دانسته و برای تجارب دینی دیگران نیز ارزش قائل است. نکته‌ای که باید بدان اشاره شود این است که در اینجا آن‌چه اصالت بیشتری دارد و پلورالیست بدان بذل توجه می‌نماید، تجارب دینی است و نه صرفا گزاره‌های اعتقادی که عنوان می‌شوند. از منظر پلورالیست هسته‌ی اصلی دین‌داری را همین تجارب دینی تشکیل می‌دهد که به‌راحتی نمی‌توان به شکل عینی و منطقی همچون گزاره‌های اعتقادی، درباره‌ی آنان قضاوت نمود و حکم به صحّت یکی و بطلان دیگری صادر کرد.

به طور معمول می‌توان عنوان داشت که در تجارب دینی، مؤمنان با حقیقتی بی‌صورت مواجه می‌شوند که فهم و گزارششان از آن مسبوق و مصبوغ به سنّت، زمینه‌ و اجتماعی است که فرد در آن زیسته است؛ لذا گزارش یک عارف مسلمان از تجربه‌ای که از سر می‌گذراند، رنگ و بوی جامعه و دینی را می‌گیرد که او در آن زیسته و بدان باورمند است؛ باورمندان به دیگر ادیان نیز به همین ‌صورت. در اینجا با گزارش‌های متفاوتی مواجه می‌شویم؛ علت این تفاوت‌ها، تفاوت در بستر و زمینه‌ای است که این تجارب در آن‌ها اتفاق می‌افتد؛ یعنی تفاوت در افراد، مکان‌ها، زمان‌ها، ادیان و دیگر عواملی که رنگ و بوی خود را به این تجارب می‌زنند و لذا با تکثّری عظیم در عالم فهم و بیان تجارب دینی مواجه می‌شویم که قضاوت عینی در باب حقّانیت یا عدم حقّانیت آن‌ها، اصالت یا عدم اصالتشان و همچنین ترجیح یکی بر دیگری را برای فیلسوف دین دشوار می‌سازد. نمی‌توان به‌راحتی و با ابزارهای عینی و منطقی، یکی از این تجارب را برتر نشاند و بقیه را نفی نمود و یا قائلان به تجارب دیگر را ناصادق قلمداد نمود.

در چنین مقامی است که پلورالیسم دینی، به‌عنوان یکی از تفاسیر این تکثّر سر بر می‌آورد و چنین قضاوت می‌کند که تجارب همه‌ی این دینداران در ادیان مختلف، دارای اصالت بوده و لذا هر گروه می‌تواند از راه خود به آن حقیقت غایی نزدیک شود و ماجور باشد؛ زیرا حقیقتی که در این‌جا با آن مواجهیم، همچون یک حقیقت ریاضی یا فیزیکی، عینی و آشکار نیست که بتوان به‌راحتی در باب آن، به قضاوت پرداخت. این امر بسیار فاصله دارد با این‌که کسانی بخواهند سستی و ضعف خود را با پلورالیسم دینی موجّه سازند و یا آن را راه گریزی از دین‌داری و دین‌ورزی تلقّی کنند.

ضمن این‌که معتقدم طرح چنین ادّعاهایی در جامعه‌ی ما، تنها در جهت سرکوب مفاهیمی عمل می‌کند که روشنفکران و نواندیشان دینی در جهت اصلاح اندیشه دینی مطرح می‌کنند و از طرفی علل اصلی این سستی و دین‌گریزی را اگر موجود باشد -که بیشتر می‌توانند عللی سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی داشته باشند، تا معرفتی- پنهان می‌کند.

لذا با توجه به آن‌چه در این نوشتار بیان شد، بر این باورم که بین پلورالیسم دینی و دین‌گریزی، رابطه‌ی علّت و معلول برقرار نیست و پلورالیسم دینی، از لحاظ منطقی نمی‌تواند موجب و موجد دین‌گریزی باشد و اثبات همبستگی بین عامل پلورالیسم دینی و دین‌گریزی در جامعه‌ی ما، نیازمند پژوهش آماری دقیقی است که در آن ضمن حذف بقیه عوامل تاثیرگذار در ایجاد دین‌گریزی، به‌طور مستقل بتوان نقش پلورالیسم را در دین‌گریزی سنجید و سپس چنین حکم فربه‌ای صادر نمود. لذا در حال حاضر، در جامعه ما، چنین حکمی در ایجاد رابطه‌ی بین پلورالیسم دینی و دین‌گریزی، تنها می‌تواند خوراک تبلیغاتی داشته باشد که به ضرر طرح مباحث روشنفکرانه و نواندیشانه، در جهت اصلاح و بازسازی فکر دینی عمل نماید.